انقلابی که به دست نااهلان افتاد
تحریم تنباکو از جمله حوادثی بود که بسیاری از عوامل بیگانه از جمله روسها و انگلیسها و حتی بسیاری از غربزدهها که به آنها وابسته بودند، آن را حرکتی انقلابی میدانستند و همیشه در هراس بودند که مبادا فضای برآمده از آن، به حرکت جدید دیگری دامن بزند. برای همین هم در همه دستگاهها وارد شده و نفوذ کرده بودند تا جلوی هر انقلاب محتملی را بگیرند.
وقتی ظلم دولت و تعدی شاهزادگان بالا گرفت، و مسافرتهای خارجی پُرخرج ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه اوج گرفت، بازاریان منتقد در بازار کتک خوردند و نارضایتیهای عمومی به اوج خود رسید، این هراس در دل بیگانگان تقویت شد که مبادا دوباره حرکتی انقلابی ظهور کند. هراسی که خیلی هم بیجا نبود.
شیخ فضلالله نوری که روزی در ماجرای تحریم تنباکو یار و یاور میرزای شیرازی شده و او را همراهی کرده بود، حالا همراه با جمعی از علماء همچون سید عبدالله بهبهانی، سید محمد طباطبائی در حرم عبدالعظیم تحصن که به مهاجرت صغری معروف شد. خواسته علما تاسیس عدالتخانه و تدوین قانون اساسی بود که در مرحله اول خیلی جدی گرفته نشد.
بعد از مهاجرت صغری و بدقولی شاه برای تاسیس عدالتخانه و دستگیری منبریان نهضت، مردم دوباره راهپیمائی کردند و تحصن دوم یا مهاجرت کبری آغاز شد. این بار علمای اصفهان همچون آقانجفی اصفهانی، ملا قربانعلی زنجانی و برخی از علمای نجف مثل آیتالله نائینی و آخوند خراسانی هم به نهضت مشروطه پیوستند. این درحالی بود که بسیاری خبر نداشتند عدهای دیگر از مشروطهخواهان که همگی از فرقه بابیه هستند، در سفارت انگلستان معترض شدهاند.
نتیجه این حرکت بزرگ، صدور فرمان مشروطیت و عزل عینالدوله صدراعظم شاه بود. دوره اول مجلس مشروطه تشکیل شد و حالا باید تدوین قانون اساسی انجام میشد. خبرهایی که از نحوه تدوین قانون اساسی به شیخ فضلالله رسید، باعث شد تا از همراهی نهضت مشروطه کنارهگیری نمایند. خبرها حاکی از این بود که قانون اساسی نه تنها اسلامی نیست بلکه از قوانین غربی گرفته شده و اقتباسی از قوانین کشورهایی مثل بلژیک و فرانسه است.
با مرگ مظفرالدین شاه در شب امضای قانون اساسی، همه چیز به دست مشروطهخواهان غربزده افتاد. در این میان روسها و انگلیسها هر کدام به سختی شرایط میافزودند. شیخ که میدانست این مشروطه اسلامی نیست، فهمید که چگونه غربزدهها و بهائیان به درون نهضت نفوذ کردهاند. اما با مرگ شاه و رویارویی جدی محمدعلی شاه، همه شیخ را همردیف و در صف شاه تلقی کردند.
از یک سو مردم گمان میکردند شیخ با شاه است، از سویی میگفتند حتی اگر حرف شاه درست باشد، او میخواهد ما دوباره به وضعیت قبلی یعنی قید و بند استبداد بازگشت نماییم. اتهاماتی که حتی نامه شیخ به علما که در آن به صراحت اعلام شده بود مخالفت ایشان به خاطر نفوذ غربزدهها در متن نهضت است، هم نتوانست از ایشان رفع اتهام کند.
با به توپ بسته شدن مجلس، بسیاری از علمای نهضت مشروطه دستگیر شده و تحت تعقیب قرار گرفتند. شرایط به حدی بحرانی شد که مردم شهرهای مختلف برای فتح تهران قشون کشیدند و تهران به تصرف درآمد. محمدعلی شاه به سفارت روس پناه برد و مشروطهخواهان که همگی غربزده بودند، با شعار مبارزه با استبداد بر علمایی که گرایش اسلامی داشتند شوریدند.
وقتی شیخ فضلالله دستگیر شد، هم مشروطهخواهان او را متهم به استبداد میدانستند، هم مردم به دلیل اینکه درکی از حقیقت نداشتند شیخ را تنها گذاشتند. شیخ در یک محاکمه صوری به اعدام محکوم شد و تن به شهادت داد. آخرین سخنان شیخ در پای چوبهی دار خطاب به مردم این بود:
«خدایا شاهد باش که من برای این مردم به قرآن تو قسم یاد کردم، خدایا تو خود شاهد باش که در این دم آخر باز هم به این مردم میگویم که مؤسسان این اساس، بیدین هستند و مردم را فریب دادهاند. این اساس مخالف اسلام است. محاکمه من و شما بماند پیش پیغمبر اسلام».
شیطنت غربزدهها از پُرعبرتترین ماجراها در تاریخ ایران است که باعث شد دوران عقبماندگی ایران و دست درازی بیگانگان بر آن طولانی شود.