جهان پیش از انقلاب اسلامی
انقلاب اسلامی در جهانی ظهور کرد که تا پیش از آن دو قدرت بزرگ همه چیز را بین خود تقسیم کرده بودند. ملتها باید تصمیم میگرفتند با یکی از دو قدرت شرق یا غرب متحد بشوند. شرایط به نحوی بود که اگر ملتی تصمیم میگرفت با یکی از این دو قدرت همراه شود، تازه باید دشمنی قدرت دوم را به جان میخرید.
یکی از این کشورها ویتنام بود. ویتکنگها یا ویتنامیهای کمونیست از دهه 60 میلادی به سرعت در شمال ویتنام رشد کردند تا جایی که تعدادشان به 30 هزار نفر رسید. جمعیت زیادی که آمریکا را به هراس انداخت. هراس از اینکه مبادا ویتنام به پایگاهی برای کمونیستها تبدیل شود. از این رو به حمایت از ویتنام جنوبی پرداخت و این دو نیمه کشور را به جان هم انداخت.
از ابتدای جنگ به نظر میرسید آمریکا هدف مهمی از جنگ ندارد و تنها میخواهد جلوی گسترش کمونیستها را بگیرد. از این رو جنگ ویتنام که به نام «نبرد ویتنام» یا «جنگ علیه آمریکاییها برای نجات یک ملت» مشهور است، 20 سال طول کشید و جامعه جهانی را به شدت متوجه خود کرد.
تحلیلگران، جنگ ویتنام را همچون باتلاقی میدانند که آمریکا سالها در آن گرفتار شد و در پایان با شکست از آن خارج شد. جنگ ویتنام در ابتدا، به درون جنگلهای این کشور کشیده شد. نحوه استتار ویتنامیها در انبوه درختان جنگ، انجام حملات غافلگیرانه و عدم تشخیص درست سربازان در انبوه گیاهان جنگلی، موجب شده بود آمریکاییها نتوانند به خوبی جنگ را مدیریت کنند.
در مقابل، استفاده آمریکاییها از عامل نارنجی و آبی که هر دو از مواد شیمیایی بود، باعث شد به مردم، جنگلها و کشتزارهای ویتنام آسیبهای فراوانی برسد که هنوز هم آثار آن باقی است. صدها هزار هکتار از اراضی کشاورزی و جنگلها به خاطر عاملهای شیمیایی از بین رفتند و بیشتر از 100 هزار کودک به خاطر معلولیت والدین خود، با نقص مادرزادی شدید به دنیا آمدند.
از سوی دیگر کشته شدن سربازان آمریکایی و طولانی شدن جنگ، جانسون رئیس جمهور وقت آمریکا را در فشار قرار داد تا از موضع خود در جنگ ویتنام عقبنشینی کند. حتی ویتنامیسازی جنگ هم نتوانست به آمریکا کمک کند. نهایتا در سال 1975، نیروهای آمریکایی، ویتنام جنوبی را تسلیم کردند. دو نیمه جنوبی و شمالی ویتنام با یکدیگر متحد شدند و در سال 1976 جمهوری سوسیالیستی ویتنام را تشکیل دادند.
جنگ ویتنام سرنوشت پُرتکرار همه ملتهایی بود که میخواستند خودشان تصمیم بگیرند و سرنوشت خود را تعیین کنند. قدرت شرق از دل نارساییهای قدرت غرب برآمده بود و هر دو دین و مردم را از ایدئولوژی خود حذف کرده بودند. هیچ جایی و هیچ نهادی در دنیا نبود که بتواند به دنبال عدالت باشد و از حق ملتهای مظلوم دفاع کند.
زمانی که برخی از اندیشمندان غربی همچون «ژان پل سارتر» و «برتراند راسل» برای اعتراض در مقابل جنایتهای آمریکا در ویتنام به پاخاستند و درخواست دادگاه ویژه کردند، این دادگاه در ایالات متحده نادیده گرفته شد. راسل که به عنوان چهره صلحطلب جهانی و مبارزه علیه سلاحهای هستهای شناخته میشد، بارها و بارها به خاطر پیگیریهای خود به حبس افتاد. او از فیلسوفانی بود که علاوه بر فلسفه غرب، پارادوکسی بزرگ را در سیاست غرب مشاهده میکرد اما فریادهایش به جایی نمیرسید. امروز در کشورهای اروپایی و آمریکایی، اعتراضهای خیابانی تنها محل نمایش نارضایتیهای مردمی است.