پایان غمانگیز یک تمدن
تاریخ پُر است از قصه ملتهایی که توانستند با پشتکار و تلاش به آرمانهایشان برسند و در تاریخ نقشی اثرگذار از خود به جا بگذارند. اما همه کسانی که نعمتی را به دست آوردند، نتوانستند از آن نعمت، آنچنان که شایستهی آن است، به خوبی پاسداری کنند و برای نگهداریاش تلاش کنند.
بسیاری از فیلسوفان و مستشرقین اروپایی به شکوه هشت قرن تمدن مسلمانان در آندلس اشاره کردهاند و از آن سخن گفتهاند. آنها در نوشتههایشان اعتراف کردهاند که این حکومت آندلس اسلامی بوده است که اروپائیان را از توحش خارج کرد و زمانی که در اروپا از علم و دانش هیچ خبری نبود، آنها علم و دانش را در شاخههای مختلف گسترش دادند.
گوستاولوبون تاریخشناس معروف غربی میگوید: «آندلس تاج افتخار اروپا در دوره مسلمانان شده بود». همچنین مارتینز مونتابث مینویسد: «اگر حاکمیت هشت قرن اسلام بر اسپانیا نبود، هرگز این کشور وارد گردونه تاریخ تمدن نمیشد». همچنین لاین پل مستشرق انگلیسی در نوشتههای خود آورده است: «اسپانیا هشت قرن در دست مسلمانان بود و نور تمدن آن، اروپا را نورانی ساخته بود».
شهادت مورخان و کتابهای نوشته شده درباره روزهای درخشان اندلس نشان میدهد، چگونه مسلمانان در آندلس تمامی استعدادهای مکنون خود را به فعلیت رساندند و در تمامی شاخههای علم و دانش، خودی نشان دادند. ادب و هنر، حقوق و سیاست، فلسفه، طب، جانورشناسی، گیاهشناسی و معدنشناسی از جمله علومی بودند که دوران طلایی خود را در آندلس سپری کردند.
اما چرا این روزهای باشکوه به یکباره غروب کرد و شکوه آن از هم پاشید؟ همه کسانی که به شکوه تمدن آندلس اسلامی اعتراف کردهاند، بر این امر که فساد اخلاقی عامل فروپاشی این تمدن عظیم شده است، اتفاق نظر دارند.
به دست گرفتن حکومت توسط امویان بعد از فاتحان آندلس و فراموشی هدفهایی که در ابتدا بواسطه آنها آندلس فتح شده بود، باب فساد و قدرتطلبی را در میان حاکمان مسلمان باز کرد. روحیهای که در تمام دوره اموی در بین امیران اموی مشاهده شده است. از طرفی پاپ کلیسا هم در اندیشه طرحی بود که بتواند آن همه شکوه و قدرت را از مسلمانان باز پس بگیرد.
«براق بن عمار» از افسران ارتش دربار مالک بن عباد بود، کسی که توانست آن راهحل را در اختیار ایلدفونس و کلیسا بگذارد. او که هم رابط دربار بود هم جاسوس کاتولیکها، متولیان کلیسا را از حمله نظامی به مسلمانان بازداشت و به آنها توصیه کرد قبل از حمله نظامی، ابتدا شجاعت و اراده مسلمانان را بگیرند و سپس بر آنها بتازند. امضای یک پیماننامه صلح بین مسیحیان و حاکمان مسلمان بهترین راه برای از بین بردن روحیه مسلمانی بود.
سه اصل مهم پیمان صلح عبارت بود از: آزادی مذهب، آزادی آموزش و آزادی تجارت. آزادی مذهب جوانان را به لاابالیگری سوق میداد. آزادی آموزش جوانان را به شاگردی درآورده و در اختیار مسیحیان میگذاشت و آزادی تجارت باعث نشست و برخاست و ازدواج با مسیحیان و انتقال سبک زندگی مسیحی و تغییر آداب مسلمانی میشد. موافقت مسلمانان با این پیمان صلح جواز تهاجم فرهنگی دشمن مسیحی به مسلمانان بود.
شکوه تمدن آندلس اسلامی با آغاز تهاجم نرم دشمن از هم پاشید و در زمانی که حاکمان مسلمان در اوج فساد و فحشا بودند، دشمن مسیحی یک به یک شهرها را از مسلمانان پس گرفت. شهرهایی که دیگر هیچگاه به مسلمانان بازنگشت.